معجم لغات کتاب‌های مترجمی زبان نهج‌البلاغه (آزمایشی)
جلد ۱ تا ۴
لغتترجمهریشهمعانیدرسجلد
آیةآیهاای علامت، نشانه، عبرت، دلیل، معجزه34
اَبپدرابو-یمانع شدن12
یاتیمی‌آید اتیآوردن، آمدن11
توثربر می‌گزینیاثراختیار کردن، طریق، راه، نشان، دوست داشتن، خود رای71
آثِمگنهکاراثم ضرر42
أُجِرَپاداش داده شداجرپاداش که در مقابل عمل نیک به انسان مى‏رسد، مزد -ثواب63
اَجَلمرگاجلتاخیر انداختن، مهلت دادن، زمان32
خذفراگیر، بگیراخذ گرفت61
آخرةقیامت، آخرت اخردیگر، مقابل اول 61
اَخبرادراخو-یرفیق، نمونه، همانند12
ادوات ابزارادومشک کوچک، ظرف کوچک113
اَدَّیتُرساندمادیانجام دادن به وقت، ادا نمودن32
اِذْناجازه دادناذناعلام، خبر دادن، گوش، شنیدن52
اسیرگرفتاراسربسته شدن، خانواده52
اُسوةالگو بودناسو-یمعالجه، اندوه، تسلی دادن، پیروی، برابری52
اصلریشهاصل پایه، شامگاه33
تألیبجمع کردنالبجمع شدن94
اُلْفَتگردآوریالفهزار، محبت، انس62
الیمعذاب دردناکالم درد شدید، درد53
الهمعبودالهعشق و علاقه زیاد، مشتاق، معشوق113
عواقب الامورسرانجام کارهاامرفرمان، کار11
اَملآرزواملامید52
امةملتاممپیشوا، جماعت، مادر، امی‌61
لایومنونایمان نمی‌آورندامنآرامش، اطمینان، ایمن11
اَمِنَایمن گردیدامنآرامش، اطمینان، ایمان21
أُنثیٰمادهانث ماده44
آنِسْانس گیرندهانسالفت، انسان، مردم22
اَنف بینیانفاشراف، بزرگان، کراهت، امتناع، شروع مجدّد، ذلیل کردن63
مئابجایگاهاوببازگشت، راه94
لاَ یُؤْوِیپناه نمی‌دهداوی جا گرفتن، نازل شدن، ملحق شدن، پیوستن44
اهلُ البَیتخانوادهاهلخویشان نزدیک121
مُؤَبَّدهمیشگیأبد ابد، دوام، جاودانه، هرگز، هیچگاه14
اِدامخورشتأدم شى‏ء موافق طبع، ظاهر و پوسته زمین44
مَأزورتوبیخ شدهأزر نیرو، محکمى، یارى، لنگ، جامه کهنه، گناه، ملحفه44
ازلشدیدأزلآنچه اوّل ندارد، شدت، تنگى94
لاتأسفاندوهگین مباشأسفغضب، غضب شدید12
یَأکلُمی‌خوردأکلغذا خوردن، میوه، لقمه81
أنیقشگفت‌آورأنقکثرت زیبائى، اعجاب، خوش‌آیندی، شادى بخش74
اناةسستیأنینزدیک شدن، رسیدن، کندی94
بَأسمیدان جنگباسعذاب، بیچاره کردن کسی، ناراحت،‌ اندوهگین 112
بثثتُمنتشر کردمبثثپراکندن، آشکار کردن، اندوه94
بحردریابحردریا63
استبدپافشاری کرد، انحصار طلبی کردبددچاره، تکروی94
مُبادَرَةآماده بودنبدرمحلّى است بين مكّه و مدينه، روی آوردن، شتافتن، اهل خشم و تندی122
بِدَعْپدیده‌های جدیدبدعبدعت، بی مانند32
اِستبدالتغییر دادنبدلعوض 52
بداآشکار شدبدوضرر، زیان، اضطرار، احتیاج، دشمنی41
بذلبخششبذل لزوم، رساندن، تقدیم کردن، تباه کردن، اجرا33
بردگوارا بردسرد، ارسال، فرستادن، لباس فاخر123
ابرارنیکانبررخشکی، نیکی72
بَرّخشکیبررنیکی63
مبارزةپیکاربرزآشکار شدن، بیرون آمدن123
بَرقدرخشش- نوربرقظرفی مخصوص به نام ابریق، روشنایی نور 112
تَبارُکمبارک بودنبرکخوابیدن شتر در آغل122
بِساطفرشبسطگشودن، گسترش92
بِشرشادابیبشرپوست، انسان، بشارت، همراهی32
اَبصَرَبینا گردیدبصرآگاهی - درایت31
بصیربینابصرآگاهی - درایت31
لاتبطرطغیان نکنبطرحیرت، تکبّر، گردن‌کشی بعد وفور نعمت، کفران نعمت، قبول نکردن حق94
باطِلباطلبطلانسان شجاع62
باطناندرونبطنپنهان، شکم، شکم بند اسب و شتر، همراز، چاق121
لن یُبْطِئَهرگز به تأخیر نمی افتدبطئتاخیر انداختن، کندی92
بعثبرانگیختبعثبرانگیختن111
بَعْثبرانگیختنبعثبرانگیختن52
بعددوریبعدنفرین41
بعیددوربعدنفرین41
بَعْضبعضیبعضتبعیض، بخش، پشه122
اَبغَضَدشمنی کردبغضکینه52
لایَنبَغیسزاوار نیستبغیستم، طلب، جستجو121
لا یبقیباقی نمی‌ماندبقیثابت، رعایت کردن، ماندن31
بَکَّرَصبح کردبکرجلو رفتن، شتاب گرفتن، مبادرت ورزیدن به کاری در اول روز، نوآوری کردن، شتر جوان104
باکیَةگریانبکو، یحزن32
بِلادشهرهابلدسرزمین، دیار92
بَلَغَرسیدبلغاندازه، سزاوار21
تَبُلَّخیس می‌شودبلل رطوبت، درمان، خراب کردن، سیراب کردن44
بَلاءمصیبتبلو،یتوجه، کهنه، پوسیده، آزمایش11
ابنپسر، فرزندبنو،یپسر51
بَواءبرابربوابازگشتن، نشیمنگاه، قرین وهمراهی122
بابدرببوبدرب93
بالحالبول خاطر، قلب44
بَهْجَةشادیبهجزیبایی، دلکش شدن104
بَهَرَغلبه کردبهرچیرگی، سیاهرگ و سرخرگ104
بهائمچهار پایانبهم ابهام، اشتباه، زبان بسته، انسان نافهم44
تَبیضُتخم می‌گذاردبیض سفیدى، تخم مرغ44
لاتَبِعْمفروشبیعخرید و فروش، بیعت41
مبینآشکاربینجدا شدن، دور شدن، واضح شدن، متضاد، دلیل71
تَحتزیرتحتمخالف فوق104
ترکتمرها کردیدترکرها کردن31
اتعببه سختی انداختتعبرنج، زحمت83
تلاوتخواندنتلو، یدنبال کردن، در پى هم رفتن، کسى که از دیگران عقب مانده است، قرائت123
تَمامکامل کردنتممنام قوم12
توبهتوبهتوبرجوع، برگشتن83
تاهسرگردان گردیدتوهبی اعتنایی، سر فرازی62
ثابتبا دوامثبتاستقرار 12
ثَریٰخاکثریخاک مرطوب104
ثَقیلسنگینثقلگران، ذره، مثقال، نفیس121
ثکلتعزادار کردثکلدچار مرگ فرزند شدن، مادر فرزند از دست داده104
ثَکَلَتْعزادار شد، ثکل104
لا یثلم خلل وارد نمی‌کندثلمشکستن، سوراخ شدن، شکاف83
تَثمیرزیاد شدنثمرمیوه، زیاد کردن نتیجه112
حُسن الثناءخوش نامیثنیبازگرداندن، مدح، استثناء، خلال، دوم، ریسمان از پشم شتر111
ثوابپاداشثوببرگشت، جزاء، لباس41
مُستَثارمحل برانگیختنثورشور و هیجان، انقلاب و قیام، گاو نر32
مَثویٰاقامت‌گاهثویمیهمان و اقامتگر موقت104
جبّارگردنکشجبر بستن، اجبار، جبران33
جبلآفریدجبل خلق کردن، خلقت، طبیعت، مخلوقات، کوه13
جُبِهَمنع شدجبهوسط پیشانى و موضع سجده، رد کردن، والا مقام104
أجْحَفَزیان رساندجحفمستأصل کردن، تکلیف زیاد کردن104
مجدبخشکسالیجدببى‌بارانی و خشکی، عدم آبادانی، عیب123
جدّتلاش، کوششجددجدید، حقیقت، جاده، نصیب، عظمت61
مجاذبةکشیدنجذبکشمکش104
جَرَّأَجرأت دادجرء دلاوری، بی باکی44
تجربةتجربه جرب امتحان کردن، آزمودن، آبله در آورده63
جَوارحاعضای بدنجرحزخم، گناه، پرنده شکاری، عضوی از بدن92
تجریدخالی کردنجردکندن پوست، خالی گذاشتن، ملخ104
جَرَّکشیدجررصدای درهم برهم، صدای ناله شتر، سپردن کاری یا چیزی92
تَجَرُّعْفرو بردنجرعیک‌دفعه بلعیدن و فرو بردن104
مجرمگنهکارجرمقطع کردن، تحمیل، وادار کردن، کسب کردن، جنایت، گناه، عقاب63
جریجریان پیدا کرد جریجریان، حرکت111
تجزیئتقسیم کردنجزءتکه پاره، کفایت کردن و بی‌نیاز کردن، جزء جزء کردن104
جزعبی تابیجزع قطع کردن، بریدن، ناله13
جَزَّأَتقسیم کردجزواعضاء، بی نیاز، کفایت52
جَزاءپاداش، کیفرجزیپاداش، کیفر52
جسیمبزرگجسم تن، تجسم، یافته‌ها13
جَعَلَقراردادجعل اعتبار21
جفاهستمکارانجفودور شدن، نامأنوس، سفت و سخت شدن لباس یا چهره یا رفتار یا گفتار، جفا کردن، بدى کردن، خشونت، غلیظ123
جَلْبفراخواندنجلببه دست آوردن، جمع کردن، جذب کردن، پوست دانه، پوشش، چادر42
جَلَدقدرتجلدپوست بدن، تازیانه زدن، صلابت، صبر، پرطاقت بودن63
ماجالَسَننشستجلسنشستن82
جلالعظمتجللبزرگی، بزرگداشت92
جَلاءصیقل دادنجلو،یآشکار شدن، کوچ کردن92
جموحسرکشجمحتاختن اسب، سرکشى اسب83
جامدخشکجمدایستادن و خشکیدن، ذوب نشده، محفوظ73
جَمَعَگرد آوردجمعجمع کردن، همه11
جَمیلزیباجملشتر ماده، زینت، نامعلوم، دفعی و ناگهانی32
جَمَّةبسیار، زیادجممکثیر، چاه پر آب، ترک کار براى استراحت104
مجانبةدوری کردنجنبجهت، کنار، فاصله گرفتن، پهلو، طرف، جانب، جنوب مقابل شمال71
اَجنِحَةبال هاجنحتمایل، دنده زیر استخوان سینه، پهلوها112
جندلشگرجند لشگر کوچک13
جنةبهشتجننپوشش، دیوانگی، باغ، جن، سپر71
إجابةپذیرش، پاسخ مثبت دادنجوب، یقطع کردن، آشکار کردن، رد کردن سوال و درخواست، حفره، عمق زمین51
جَوادبخشندهجود-یخوب، بخشش مال، پرباران112
جوارهمسا‌یگیجور، یستم کردن، پناه دادن101
مَجازگذرگاهجوزگذشتن از مکانی یا از بدی کسی، متجاوز، از حد گذشتن، روا بودن، جایز بودن62
جوعگرسنگیجوع گرسنگی44
جولةجولانگاهجول سیر کردن، حرکت کردن از جایی به جایی،
برگرداندن شخص از قصدش، خود نمایی
13
جهادجنگ کردنجهدبه سختی افتادن، تلاش، کوشش11
جَهِلواندانستندجهلنادانی 31
جاءَآمدجیءآوردن42
جَیْشطوفان، جوششجیشجوشیدن، طوفانى شدن، لشگر104
اَحَبّدوست داشتنی ترینحببدانه31
حبساحبس کردند آن دوحبسبازداشتن 83
حَبْلریسمانحبلدام72
حَثّبرانگیختنحثثتشویق کردن به کارى104
حجابپوششحجبپوشاندن، منع از ورود، مخفی شدن، پنهان82
حجحجحججقصد کردن، دلیل، بحث، مناظره 91
حجرسنگحجرآغوش، عقل، غرفه، اتاق، ناحیه، سمت83
حجازمانع حجز دفع، جلوگیری، خودداری کردن33
حَدیثسخن گفتن حدث مرگ، خبردادن، جوان، پدید آمدن،کاری غیر متعارف و ناگهانی51
لا حَدَّنیست تنبیهیحددعذاب خاص، خشم، غضب، آهن، نهایت81
تحدومی‌راندحدوسوق دادن و بلند کردن صدا براى راندن شتران123
حذراحتیاطحذربیم داشتن61
حَذوگام نهادنحذو هم ردیف، پیرو44
مَحروبةغارت شدهحربخشم، جنگ، نیستی، تلف شدن52
تَحَرُّجپرهیز کردنحرج تنگى، دوری از گناه، تنگ گرفتن بر دیگری44
حُرّآزادحررگرما، شدت، سختی، ابریشم52
تُحرزفراهم می‌شودحرز در پناهگاه قرار دادن، بدست آوردن، ذخیره کردن13
یحرسحفظ می‌کندحرسنگهدارى، نگهبان، پرهیز کردن، خود داری123
احرصعلاقمندترحرصدقت و اصرار و شدت در انجام کاری، علاقه شدید83
حریقسوزانحرقسوزاندن104
حرامحرامحرمبی بهره، محروم، مانع41
حزْبگروهحزب دسته، امر شدید44
حَزْمدوراندیشیحزماحتیاط کردن104
حَزیناندوهناک - غمگینحزناندوه، گوناگون، زبر، سخت81
حُزنغم، اندوهحزنسخت12
حَسَبخویشاوندیحسبحساب، شمارش، کفایت، گمانه زدن51
حسراتتأسف‌هاحسرشکار کردن، چهره گشودن، سربرهنه آمدن، خسته شدن، ندامت، درماندگی123
حواسقوای پنجگانهحسس نیروى درک، قتل، کشتن، صوت، صدای آهسته، زمزمه33
حسنخوب بودنحسننیکی، زیبایی41
أحشاءاعضای درون شکمحشو پر کردن، بیهوده، زائد، بى‌مصرف 44
حاشیةاطرافیانحشی کنار، کناره چیزی، مصاحبان، همدمان44
تحصددرو می‌کنیحصددرو کردن83
حِصْندژ - حصارحصنپناهگاه، قلعه، محافظت102
احصیشمرد حصیاتمام شمارش، شمردن، سنگ ریزه123
مَحضَرةمحل حضورحضر حاضر شدن، حاضر جوابی، محتضر111
حَطّفرو افکندنحططاز بهاى چیزى کم کردن، فرود آمدن114
حظّنصیب، بهرهحظظسهم، خوشبختی63
حافِراسب، مرکبحفرکندن زمین، حفر کردن، سم اسب، اسب تندرو، گودال، چاله114
حفزکوچ دادنحفزبرانگیختن، از پشت راندن114
اِحفظبه خاطر بسپارحفظحفظ، نگهداری، نگهبان41
حقیرکوچک، ناچیزحقرناچیز بودن، خوار و ذلیل شدن52
حقحقی استحققواجب کردن، ثابت کردن، سزاوار بودن، ضد مجاز، ضد باطل41
احقنحفظ کنحقن نگهداری از ریختن خون یا آب یا ادرار، حبس کردن33
حُکمداوریحکمدستور، حکومت، حکمت، استواری21
حلبةمحل تجمع مسابقه دهندگانحلبجمعى از اسبان که براى مسابقه جمع مى‏شوند، میدان مسابقه اسبان، دوشیدن63
تحلفونقسم می‌خوریدحلفسوگند، پیمان، عهد123
حلقحلقه‌هاحلقتراشیدن، نابودگر، محو کننده، محل فرو رفتن طعام و شراب در گلو ،
هر شى دائره‏اى
123
حلالحلالحللرسیدن زمان، کشتارگاه، مکان، منزلگاه، فرودگاه41
حِلمبردباریحلمسبک عقل121
حلمبردباریحلمسبک عقلی42
حلاوةشیرینیحلوشیرینى63
حَلِیَزیبا شدحلی زینت، زیور63
حمارالاغحمرسرخى، خونین، لقب پادشاهان یمن63
حمقبی خردیحمقنادانی، سفیه61
لایحملحمل نمی‌کندحملهجوم، جنین11
حماممرگحممتقدیر و اندازه‏گیرى، کبوتر، چشمه آب گرم، خویشاوندان انسان که حامی‌اویند،
خواص، دوستان ویژه
123
حَمِیّةگردنکشیحمیحمایت، غیرت، حرارت شديد، خشم، نیش آلود، حرارتى كه از فلزّات داغ و از بدن برخيزد
، منع، پیشگیری، چیزی را ویژه خود قرار دادن
92
حَنُّوامهربانی کردندحنن شوق، ناله، گریه شدید44
احناءاطرافحنو،یخم شدن، کمان، جانب، مهربانی63
لا حاٰجَةَنیست حاجتیحوجدرخواست، نیازمند52
حوزراندنحوز جمع کردن، ضمیمه کردن به خود، عدول، میل،کنار زدن، ناحیه،
آنچه مالک براى خود حیازت و حفظ مى‏کند
33
اِحاطةفراگیریحوط-یدربرگرفتن چیزی، محافظت کردن112
حولتغییر دادحولمانع شدن، اطراف، چاره جویی41
تَحَیُّرسرگردان شدنحیراضطراب، ثابت نماندن، به هم ریختن، سخن، محل بازگشت، گفتگو82
حَیْفستمحیف ظلم، حق‌کشی44
حیاءشرمحیو،یزنده بودن، سلام، سلامتی، حیوان، مار، باران نافع41
مَخبُوءمخفی، پنهان شدهخبءپوشاندن104
خَبَرآگاهی خبرآگاهی به حقیقت، آزمایش، سوال کردن، تجربه81
خباطبسیار پیمایندهخبط زدن شدید، کوبیدن، حرکت نامتعادل همراه با سر و صدا، پیمودن،گمراه، نادان، بیراهه13
خَتلفریب دادنختل حیله کردن، دام54
اخادیدشکاف ها خددشکافتن، رخسار، چهره، جدول، کانال، گودال عمیق63
خادِعْفریب بدهخدعمکر، حیله42
خَدَمخدمت‌گزارانخدم خدمت کردن انسان به خود یا دیگری54
خَذَلواتباه کردندخذلذلت، خواری، ضعف ناشی از یاری نکردن52
خرابویرانیخربویران شدن، ویران کردن114
خرجبیرون رفتخرجتمرد، مالیات31
خرقتدریدخرقپاره کردن، حماقت، شکاف، بیابان93
خَزائنذخیره‌هاخزنمحافظت از چیزی92
اخزیتخیانت کردیخزیخوارى، بلای خوارکننده 93
خسرانزیانخسرنقصان71
خاشِعنرمخشعآسانى، تواضع، اطاعت، سر بزير انداختن، تضرّع، زاری کردن92
خُشونةسختیخشن درشتى، زبرى54
خشیةترسخشو،ی هراس، دلهره33
خَصَّمخصوص گردانیدخصصخلل، نقص، خواص، معتمدین121
خاصَمَدشمنی کردخصم مناظره92
خَضِرَةسبزه‌زارخضر سبز شدن، روئیدن، سرسبزی54
لاتخاطبروبرو نکنخطبروبرو سخن گفتن، کار خیلی بزرگ، موضوع مهم63
خاطَرَبه خطر‌ انداختخطریادآوری، وسوسه، قدر، منزلت42
خَطّنوشتارخطط نوشتن، نقشه، کار، برنامه، مرز، محدوده54
خُطوةگامخطوقدم، راه انداختن114
خَفضپایین آوردنخفض فرود آوردن، افتادگی54
خَفیفةسبک خففشتر، اسب121
اِخفاءپنهان کردنخفیمخفی 42
مِخلَبچنگالخلب حیله کردن در سخن، زبان ریختن، ابرى که باران ندارد، چنگال جانوران54
اخلداعتماد کردخلدهمیشه بودن، مکث طولانی123
اِخلاصخالص شدنخلصصاف، پاک، خلاصه، نتیجه 12
خَلطدرآمیخته خلطمخلوط شدن32
لایخالفونمخالفت نمی‌کنندخلفجانشینی، اختلاف، پشت سر11
خُلقاخلاقخلقرفتار، آفریدن، آفرینش51
خلّةخصلتخلل حاجت، فقر، نقصان، فساد، رخنه، نقطه ضعف، دوست، میان، وسط33
یخلیخلوت می‌کند خلو،یخالی، تهی 71
خاضفرو رفتخوضداخل شدن در آب، باتلاق، گرداب، وارد شدن در امور123
خافترسیدخوفترسیدن21
الخیانةخیانت کردنخون نامردی، دزدی13
خیبهنا‌امیدیخیبناکامی، یأس123
خیرکار خوب، نیکخیربهتر، بهترین، مال دنیا41
خَیْلسوارانخیلگمان کردن، خیال کردن، اسبان، تکبر، عجب92
تَدَبَّرَعاقبت اندیشی کرد، اندیشیددبرپشت کردن 81
ادحضباطل کرددحضلغزیدن، سقوط93
داخرفروتندخر کوچک شدن، ذلیل و خوار54
دَخَلَداخل شددخلداخل، معیوب81
مدارجراه هادرج راه رفتن، مرتبه، مردن، پیچیدن و چیزى را روى چیزى گذاشتن،کم کم گرفتن، مقام، محل رفتن 13
درّدوشیدن شیردررشیر دادن و زیاد شدن آن، فایده و بهره، مروارید درشت، ستارگان درخشان123
دارعزره‌پوشدرع زره، لباس جنگی، لباس پشمی54
لا یدرکبه دست نمی‌آیددرکدرک کردن، رسیدن61
درایةدانستندری معرفت یافتن، ملاطفت، مدارا، شانه، گیره سر33
دِعامةستوندعمستون زدن، نگه‌داشتن از کج شدن یا افتادن، پشتیبانی کردن114
دَعادعوت کرددعوخواندن، مدد، مدّعى شدن به چيزى، انهدام، پسر خوانده، سقوط، انسان نا پاک، وادار کردن21
اِدفعَوادفع کنیددفعدور کردن، دفاع، حمایت کردن11
دقاقپستدققکوبیدن، شکستن، نازکى، لاغری،کوچکی، سستی93
مُدِلّپرجرأت- خوش زباندللراهنمایی، دلیل ، برهان101
دُمُوعاشک‌هادمع اشک چشم، اشک ریختن14
دمخوندمو،ی خونبار33
دَوّاربسیار دور زنندهدوردایره، سیار121
دُوَّلدست به دست گردیدهدول،دیلحکومتى که گرفته شده و به دست آمده است، گردیدن 63
لاتَدومُثباتی ندارددوم،یماندگاری، باران مداوم و آرام بدون رعد و برق92
دون پایین دونغیر، حقیر، دربرابر، بگیرید، در دسترس بودن،دریابید123
دَواءدرمان دویاره کردن، مداوا کردن درد، بیماری، مريض، دارو، صدائی كه از آن چيزى فهميده نمى‏شود92
اِدهانمدارا کردندهن روغن، سازش‌کاری، تسامح، سهل انگاری34
دینشریعتدینجزا، اطاعت، قانون32
تذخراندوخته می‌شودذخرذخیره کردن، نهفته 93
ذروارها کنیدذروپراکندن، پاشیدن، قله، بلندا، اوج123
مُذعِناطاعت کنندهذعن تسلیم33
تَذَکَّرَیادآور شدذکرجنس مذکر، آگاهی، پند گرفتن41
ذلیلخوار، پستذلل رام شدن51
ذَمّنکوهشذمممذمت، عهد، پیمان121
ذُنوبگناهانذنبجرم، پیروان، فرومایگان52
تذیقبچشانیذوقچشیدن 93
لم یَذهبْنرفتذهبرفتن، عقیده، مذهب، طلا81
رئیسپیشوارأس سر، بزرگى، حکومت کردن33
ما أرینمی بینمرأیدیدن11
ربّپروردگاررببمربی، پرورش دهنده، آلت لهو، فرزند زن، مالک، همراهی21
ربحسودربحسود123
اَربَطمحکم‌ترربطبستن، محکم کردن، ارتباط دادن114
اَربَعَةچهارربعتوقف، انتظار، تجسّس، منزل، مسكن، بهار، اقامه شدن، مكانی كه علف آن در اوّل بهار مى‏رويد، چهارزانو نشستن، تسلط یافتن، اقامت گزیدن، استواری یافتن، جا گرفتن112
رَبَّوُاپرورش دادندربو زیاد شدن، تربیت کردن، بالا آمده، تپه و کوه54
رَتَقَپیوند دادرتق بستن، منظم کردن24
رَجعَةبازگشتنرجعمعاد، حیوانی که از سفری برگشته و خسته شود51
راجعونبازگشت کنندگانرجع معاد71
اُستُرجعتبازگردانده شدرجعباز گرداندن91
رَجفَةلرزیدنرجفلرزاندن، زلزله، دگرگونی114
رَجُلمردرجلپیاده، پا، مردانگی، گفتار بدون فکر42
رجاامید داشترجو،یامیدواری71
اِرتِحالکوچ کردنرحلگذرکردن، ظرف شتر، پالان شتر22
رحمةمهربانیرحمرحم مادر، خویشان نسبی71
ترخیصمهلت دادنرخص ارزانى، نرمى و صافی، اجازه دادن، مستحبّات، امور جایز54
رخاءآسایشرخو،ینرم و صاف، شل بودن، رفاه، فراخی ، دور شدن123
تَرُدُّبرمی‌گرداندرددبازگشتن، تزلزل، عدم ثبات61
رادعبازدارنده ردعبازداشتن، بازگرداندن، جلوگیری کردن93
ردیٰگمراهیردی هلاکت، تباهی54
رِزْقروزیرزقروزی دادن121
راسخاستواررسخ ثبات، پابرجا بودن54
راسیةکوهرسوثابت، محکم114
رُشدهدایترشدنجات، صلاح، كمال، رشد82
رصدنگهبانان، مراقبانرصد مراقبت کردن، چیزى را زیر نظر گرفتن، کمینگاه54
راضیخوشنود شونده رضو، یخوشنودی51
ارعادخروش، غرّشرعد صداى ابر که توأم با برق است، تهدید، اضطراب و لرزش54
رعیةمردم تحت امر حکومترعیتوقف، حفظ کردن، چراگاه، حکومت، تدبر101
راغبیندنیا پرستان رغبت کنندگانرغبمیل، بخشش زیاد، صفات پسندیده81
لاترغَبَنَّرغبت کننده نباش البته البتهرغبمیل، بخشش زیاد، صفات پسندیده82
رفضرها کردنرفضترک کردن114
لم یرفعابالا نبردند آن دورفعبرتری، رساندن، مرتفع، بلند مرتبه61
رفقموافقرفقدوست، آرنج22
یتراقبونانتظار دارندرقب گردن، انتظار کشیدن، اشراف پیدا کردن، بالا رفتن، تسلط، نگهبان، مواظبت کردن33
رقّبندگیرقق نازک شدن، مهربانى، حیاء، رهایی، آزادی14
رَقیٰافسونرقی درجه درجه بالا رفتن، پناه دادن شخص از شر جن، رسیدن به چیزی، توسل به ملائک 54
رکبسوار شدرکبورود، مخلوط، پینه پیشانی، رکاب91
تراکمفشردگیرکم زیاد، تراکم14
لاترکنوااعتماد نکنیدرکن میل، پایه، ستون، طرف قوی تر، امر عظیم33
رمزاتاشاراترمزاشاره103
یَرمُلُونَخاک‌آلوده می‌روندرملشن، آلوده به خون کردن، نیازمندی و بی‌توشه ماندن114
یرمیهدف قرار می‌دهدرمیانداختن، رها کردن، ابرهای تابستان111
الراحةآسایشروحرفتن، آزاد، دست، روح ، باد، گل، استراحتگاه، آغل شتر و گوسفند111
یُراداراده می‌شودرودخواستن، طلب کردن، آرام، آهسته، مهلت دادن، هدایت کننده جماعت51
ریاضةسختی دادن، ریاضت دادنروض باغ و بستانى که با آب همراه باشد، رام کردن، مطیع کردن114
لا تُرَوِّعَنّنترسان البته البتهروعدلهره‌ای که حاکم بر قلب می‌شود و ناشی از وحشت یا خوش آمدن از کمال یا جمال چیزی است
، اعجاب آور، خوش منظر، دلکش
93
أَراقَجاری کردروق، ی خوش آمدن، جالب بودن، صاف کردن، چادر، ریخته شدن، آب دهان، خیمه14
اراقریختروق، ی ریختن آب یا اشک یا خون، آب دهان54
رَویروایت کردروو، یحدیث، سیراب، خوش منظر، تفکر، اندیشه، حافظان و ناقلان روایت121
یرهبمی‌ترسدرهباضطراب73
لایَرهَقُدربرنمی‌گیردرهقسعی برای رسیدن، ملحق شدن14
رَهْنگرورهنوثیقه، جایزه مسابقه92
ریبحوادثریبتردید، نگرانی64
راٰیَةپرچمرییپرچم114
زاجِر بازدارندهزجرراندن با صدا، موعظه، منع92
زَخارِفزیورهازخرف زینت، طلا14
یزرعونکشت می‌کنندزرع رویاندن، کاشتن43
زعیممتعهدزعم گمان کردن، ادعا کردن، نظر دادن، معتقد بودن13
یزکورشد می‌کندزکی،و نموّ، زیادت، پاکى، مدح، زکات واجبه43
زَلَللغزشزلل سریع92
ازمة زمامدارانزممبستن، مهار، بند، افسار93
زَمنیزمین‌گیرانزمن زمان، روزگار، وقت زیاد، وقت‌کم، آدم بیمار، کسی که به‌خاطر بیماری زمین‌گیر
و از کار افتاده شده است.
14
اَزواجهمانندهازوج ازدواج، جفت14
زاحَدور شدزوح زوال، زایل شدن، برطرف شدن54
زائرزیارت کنندهزورميل، انحراف، دروغ72
زیغانحرافزوغ، یانحراف و میل از حق114
زوالنابودیزولزایل شدن، جدائی، متفاوت111
زُهدبی‌اعتنائی -بی رغبتیزهداعراض از شى‏ء به جهت حقير شمردن آن82
زادَزیاد شدزیدتوشه81
تزیینزینت دادنزین آرایه، زیور، زیبایی13
اَسألدرخواست می‌کنمسألسوال کردن، پرسش، فقر111
تسبیبوسیله‌سببریسمان، دشنام22
سبُعدرندهسبع هفت، هفتاد13
لایسبقسبقت نمی‌گیردسبقمسابقه، سابقه، پیشینه71
سبیلراهسبلمسیر112
سِترپوششسترپوشاندن121
مَسجِدمکان فروتنیسجدخضوع، فروتنى82
تسخیررام کردنسخرمطیع کردن114
ساخِطغضب کنندهسخطغضب شديد كه موجب عقوبت است112
سَداداستواریسددبستن، اصلاح كردن، سدّ، استقامت، ابواب، درها 102
سراب سرابسربرفتن، جریان، سرازیر شدن، تصاویر خیالی از دور، لباس93
تَسریحفرستادنسرحرها کردن، آزاد گذاشتن114
سرّامر پنهانسررشادمانی، وسعت مال و زندگی61
نسارعسرعت می‌گیریمسرعشتاب111
سرقدزدی کردسرق حریر93
سَعیدسعادتمندسعدمبارک، نیکبختی، یاری، بازو، نام خار است52
سَعیرآتشسعرافروختن آتش، از نامهاى جهنّم، قیمت114
سعیتلاشسعی تندرفتن، سخن چینی، بدگویی13
سَفرمسافرت، سفرسفرسفیر، نمایان، کشف نقاب، برطرف کردن22
سَفکریختنسفک ریختن خون یا اشک یا شى‏ء مذاب54
سُفلیٰپایین‌ترسفل پایین بودن، پست بودن14
سُفلپایینسفل پست بودن54
سفهاءبی خردانسفهحماقت، سبک سری، کم‌خردی93
سقطساقط گشتسقطافتادن، لغزیدن، برداشتن71
سَقَطْبیهوده سقطلغزش، افتادن شديد102
سقممریضیسقمبیماری، جای ترسناک93
سقایةنوشاندن، بارانسقی آبیاری، مَشک13
یسکتخاموشمندسکتترک سخن، آرامش، فرو نشستن 93
سکراتمستی هاسکرسختی93
تَستَکُّبسته می‌شودسککبهم پیچیدن، گاوآهن، هوای بالاى آسمان و مرتفع64
أسکَنَساکن کردسکنخانه نشینی از فقر، وقار، فروتنی 31
سَلبربودنسلبدزدیدن، گرفتن به زور42
مَسلَحسنگرسلحسلاح، هر چیزى است که با آن مى‏جنگند، مرز114
سِلاطبرنده، گویاسلطكسي كه زبان گويا دارد، قدرت، تسلّط،دليل، غلبه، محبت، معجزه102
سلفگذشتسلف گذشته، گذشتن، گذراندن، پدران و اقوام گذشته43
مسالکه -سَلکوا،داخل شدند، راه‌های او راسلکروش52
تَسُلُّبیرون می‌بردسلل کشیدن، مخفیانه خارج شدن، فرزند، نسل34
اِسلام اسلامسلمسلامت، سنگ سخت، نردبان، تسلیم شدن11
سَلادوری کردسلوغفلت، ترک کردن، فراموش کردن، خوشی و بی‌غمی، تسلیت‌گو64
مُسمَحَةآسانسمح جود و بخشش، جوانمردی14
سمیعشنواسمعگوش، شنیدن11
اسمنامسموبلندی، آسمان، برتری جوئی، باران، نشانه52
سُنَنسنت هاسننریختن، سرنیزه آهنین، سال های قحطی، سال، آسانی، مقدار عمر22
تَسُوءُبد آیدسوء-یگناه، قبيح72
سیدسرورسود_سید سیاهى، رئیس، آقا، جمعیت فراوان، اعماق قلب13
تُساوِرُوارد می‌شود، نفوذ می‌کندسور دیوار، شدید شدن، بالا رفتن، ستون، دستبند14
سَوطتازیانهسوطدرهم‌آمیختن، زیرورو کردن، شلّاق چرمی64
مَساغراهسوغفرو بردن از حلق، بلعیدن راحت، نوشیدن114
مَسافَةفاصلهسوفعمل را به تأخیر انداختن، دورى، مساحت64
یساقونرانده می‌شوندسوقراندن، ترغیب کردن، ساق پا، ساقه درخت، راننده، قافله دار، بازار91
سهربیدار بودنسهربیدار ماندن در شب124
سَهلآسان نمودنسهلهمواری، نرمى112
سهمبهرهسهم تیر، سهم13
سیّئبدیسیء قبیح، گناه 13
سِرْحرکت کن سیرانتقال، روش، رفتار101
سیفشمشیرسیف شمشیر43
لانسیلجاری نمی‌شویمسیلجارى شدن93
سیماچهرهسیمعلامت گذاری کردن، چراندن82
یَسأَمُخسته می‌شودسئمملالت، دلتنگى64
شأنکارشأن موقعیت، حال، جریان بزرگ، رگ اشک، منبع اشک چشم14
شابّجوانشببروشن کردن آتش، بالا رفتن، نشاط، ابتدای هر کار124
شَبِعَسیر شدشبع چیزى است که سیر مى‏کند64
اشباههمانند هاشبهشبهه، اشتباه41
تَشَتُّتپراکنده شدنشتت متفرق 13
شجرةدرختشجردرگیری64
شجاعدلاورشجعدلیری، جرأت اقدام124
شجااستخوانی که در گلو گیر کندشجوچیزى که در گلو بماند مانند استخوان، حزن و اندوه124
تَشَاحُّوابخل ورزیدندشححبخل شدید64
شَحْمپیهشحمپیه102
شاخِصحرکت کنندهشخصخروج، جسم، خیره شدن چشم، بالا رفتن42
اشدّسخت تر، شدیدترشددشدت، قدرت101
شَذَّدور ماندشذذ تنها شدن از دیگران14
شُربنوشیدن شربنوشیدن22
یشردپراکنده می‌کندشردراندن و طرد کردن، آواره کردن103
شرضررشرر بد، مفسد، ظالم43
شرطملزم شدنشرط التزام داشتن به چیزی، علامت، پلیس23
شَرَعَبنا نهادشرع راه آشکار، مَجازاً به طریق خدایی شرع و شریعت گفته شده است14
تَشریفحرمت نگه داشتن شرفبلندی ، بزرگی ، برتری81
شَرَفْبرتریشرفبزرگواری، تسلط از بالا به پایین، باعظمت12
الشرقهگلوگیر شدنشرقطلوع آفتاب، محل طلوع آفتاب، مشرق73
شارَکواشراکت کردندشرکدام61
اشتریخریدشریخرید و فروش103
شیطانشیطانشطن دور شدن، تمرّد کردن، ریسمان44
شعبشعبه‌هاشعب پراکنده کردن، جمع کردن43
شعثژولیده شعثپراکنده شدن و پراکنده کردن، ژولیده مو، کسی که مویش سیاه و سفید است114
اِستشعروابپوشیدشعرتظاهر، شعار، فهم، درک، مو، مکانی از حج، لباسی که به بدن و مو متصل می‌شود101
شَغَلَمشغول کرد پرداختشغلاشتغال51
شفیعواسطه‌گرشفع ضمیمه کردن چیزى به چیزى، پیوست زدن43
شفقةترسشفق سرخى مغرب پس از غروب آفتاب، ترس از وقوع حوادث ناگوار، حرص بر مهربانی کردن23
شافیدرمانگرشفیبهبودی، سلامت، کناره، لبه52
شِقاقجداییشققدشمنی، سختی، برادر52
شقیّبدبختشقی سختی، شکافتن، در هم کوبیدن، غمخوار، آتش، شتر مست23
شُکرسپاسشکرثناء، بال بی پر پرنده42
نشکوشکایت می‌کنیمشکو گلایه کردن، قندیل که در آن چراغ مى‏گذارند، چراغ دان43
تشمیربالا زدن لباسشمراراده کار، جدّى‏ شدن‏ در رفتن124
شِماسچموشیشمس نافرمانى، لجاجت، آفتاب، خورشید14
شُمولفراگیریشملاحاطه، پيچيدن، كار پراكنده، چپ، باد شمال، لباس مخملى كه كوتاه‏تر از دامن باشد 102
شَنآندشمنیشنئناخوش، بد آمدن، کینه64
لایشوبآمیخته نمی‌کندشوبآمیخته بودن73
مُشاوَرَةمشورت کردنشوربيرون آوردن، استخراج رأى، اشاره کردن82
اشوقعلاقه‌مند ترشوق میل شدید، اشتیاق43
أشهَدُگواهی می‌دهمشهدحاضر شدن، دیدن، کشته شدن در راه خدا21
مشهورآشکارشهرکشیدن شمشیر، معروف شدن، آشکار شدن شى‏ء در بدى، یک ماه64
شهوةمیلشهو،یدوست داشتن، میل کردن73
شیءچیزشیءاراده كردن، هر چيزي كه از آن خبر داده شود21
شیبپیرشیبسفید شدن موى124
صَبّریختنصببریخته شدن، خوردن بقیه آب کاسه104
اَصبَحَصبح کرد صبحبرگشتن، تغییر کردن، روشنایی چراغ، زیبایی، اول روز81
صحةسلامتصحح رفتن مرض، مطابقت امر با واقع23
صدیدآب جوشان و گندیدهصددبرگرداندن، جلوگیری، بازداشتن124
صَدرسینه، قلبصدربازگشت، ظهور، رساندن، خروج12
صادعآشکارصدع شکافتن43
صادفینروی گردانانصدف روبرو شدن، صدف‌ دریا14
تصدیقراستگوییصدقراستی، دوست، صدقه، تایید41
مصارحةآشکاراصرحآشکارا و بی‌پرده کاری را انجام دادن124
صَرْعْجنگیدن،به خاک افتادنصرعجنگیدن، به خاک افتادن72
صرفوابرگرداندندصرفتبدیل، انصراف، برگشتن91
تَصَرَّمَتْجدا شدصرمچیدن، بریدن64
مستصعبسخت، دشوارصعب مرکب چموش و نافرمان 23
صُعُداتبیابان‌ها، راه‌هاصعدبالا رفتن، روى زمین، مکان مرتفع64
صغیرهمکوچک ایشانصغرپست، حقیر91
اُصغِیگوش می‌کنم، توجه می‌کنمصغومیل و انحراف، میل به گوش دادن64
صفحچشم پوشیصفح روى چیز، اعراض کردن، اغماض، نادیده گرفتن، آسمان، سنگ قبر، چهره43
صَفقَةداد و ستد، معاملهصفق زدن و به‌هم خوردن که از آن صدا برخیزد مثل برگ درختان یا دو دست، برگرداندن14
اصطفیبرگزیدصفوشفاف، خالص، سنگ محکم91
أصلَبمحکم‌ترصلبمهره‏هاى پشت و مجارى نطفه مرد، محکم، استوار64
أصلَحَاصلاح کردصلحآشتی، مصلحت، شایسته31
صَلاٰةنمازصلو-یدعا، تبريك، تمجيد، ملازمت، بريان كردن، داخل شدن، سوختن، چشيدن عذاب72
صَمْتسکوتصمتسكوت طولانى، باز نشده، قبر112
صمّکرصمممسدود کردن، ناشنوایی73
صنعتموهانجام دادید آن راصنعساختن، احسان، دست پرورده و نتیجه، ظاهر سازی81
صوابحقصوبیافتن، درست، مصیبت61
صُورةچهرهصورشيپور112
صَولحمله کردنصولجهيدن، غلبه112
صیامروزه گرفتنصومروزه74
صیانةمحافظت کردنصون نگاه‌داشتن64
صارَتبدیل شدصیربرگشتن، عاقبت62
مضجعقبرضجعدراز کشیدن، خوابگاه، قتلگاه124
ضحکخندیدضحکخنده103
اُضحِیَةقربانیضحی گسترش شعاع آفتاب، چاشت‌گاه، صبح، ناحیه آشکار 14
ضِدّمخالفضدد دشمن14
ضَرَبَ زدضربنوع، قِسم، جنگ، کارزار، اضطراب، طبیعت، لقاح، فرو رونده51
ضروسشتر سرکشضرسگاز گرفتن، گزیدن، آزمایش، آزمودن124
اضرعبه ذلت انداخت ضرعتذلّل، فروتنی، پستان حیوان، مشابهت103
ضَعیفناتوانضعفدو چندان، زن51
ضغائنکینه‌هاضغنکینه64
أضلَعَمنحرف کردضلعدنده، پهلو، مسئولیت پذیری، میل و گرایش، ظلم و کجى، نیرومند شدن64
لایُضِلُّگمراه نمی‌کندضللگردیدن، سایه، تاریکی51
مضامیرمیدان‌های مسابقهضمرپنهانی، قلب، دل، محل تمرین اسبها 62
ضمّجمع کردنضممبه آغوش کشیدن، به طرف خود جمع کردن124
ضامِنعهده دارضمنچيزى را در ظرفى گذاشتن112
ضنّبخیل بودنضنندریغ کردن124
ضیاءروشنائی ضوءروشنایی32
لایضُیعُضایع نمی‌کندضیعبی‌فایده کردن، تلف کردن22
ضاٰقَتنگ شدضیقسختی102
طبقةقشری از مردمطبق برابرى، مرتبه‏ها، موافقت دو چیز با یکدیگر، آجر بزرگ، عضو،
ظرفى که در آن چیزی طبخ مى‏کنند
23
طریدشکارطردراندن از روى بى اعتنائى، رد کردن،پشت سر گذاشتن103
طَرْفنگاهطرفچشم، اعضاء، جوارح، کناره، گوشه، چشم به هم زدن، چیز کمیاب، ظریف، لطیف72
طریقراهطرقکوبیدن، کسی که شب آید، سر به‌زیر افکندن، دایره و گرد، پیش آمد هولناک22
طَعامغذاطعمچشیدن، روزی، وسیله معاش42
طعنتمسرزنش کردیدطعنطعنه‏زن و عیب‌جو، نیزه‌زن73
لا تطفأخاموش نمی‌شودطفأ خاموش شدن24
طفلبچه، کودکطفلنزدیک شدن به چیزی124
طلبدرخواست کردطلبجستن، دور، فرار 21
مُطَّلِعآگاهطلعآشکار شدن، پر شدن92
طَلَّقتُطلاق دادمطلقجدائی، رفتن، آزاد، رها، گشاده رویی51
طلّهدر رفتنطللتأخیر کردن، منع کردن، اِشراف، تسلط، نزدیک شدن124
لاتطمعواطمع نکنیدطمعحریص شدن121
طمأنینةاعتمادطمن سکون، آرامش خاطر، پائین آوردن24
اَطیعوااطاعت کنیدطوعمیل و رغبت، فرمان بردن، قدرت داشتن11
طائفةگروهطوفپیرامون چیزى گردیدن ، فراگرفتن چیزی، قسمتى از مردم، قطعه‏اى ازچیزی124
اِستَطالگردنکشی کردطولتجاوز، طغیان، طولانی بودن، نعمت112
تطویپیچیده می‌شودطوی کتمان و اعراض، چاه عمیق، اهداف درونی، تصمیمات43
تطهیرپاکیطهرپاکسازی73
طابَپاک شدطیب- وعطر، خوشا به حال گفتن (طوبی) 102
طَیْرَةسبک مغزیطیرپروازكردن پرندگان، واحد، پراكنده، فال بد82
ظاعنکوچ کنندهظعنراه رفتن73
ظفرپیروزیظفرغلبه، تسلط103
اَظَلَّسایه افکندظللشروع کردن102
ظلمستم کردظلمتاریکی31
ظماءتشنگیظمأعطش74
ظنّگمانظنناحتمال قریب به یقین، تهمت41
ظهرنمایان شد ظهرپشت31
یعُبُّمی‌نوشدعببجرعه جرعه نوشیدن، بالا آمدن74
عبدبندهعبدذلیل شدن، رام شدن، پرستیدن، اطاعت11
عِبَرعبرت هاعبرعبور کردن، عبرت گرفتن111
عاتِبْسرزنش کنعتبرضایت، نام شخص32
عترت خویشاوندانعتراصل هر چیزی که انسان به آن بر می‌گردد93
عِتاقاصیلعتق آزاد‌کردن، بزرگوار، شانه انسان24
عثارلغزیدنعثرافتادن، لغزش74
عَجِبتُتعجب کردمعجبشکفت انگیز، خود برتربینی51
عَجْزناتوانىعجزآخرهای یک چیز، مثل دم حيوان72
یستعجلشتاب زده می‌طلبدعجلنعمت های زود گذر دنیا، دنیا، شتری که بچه خود را گم کرده است51
اِستَعَدَّآماده ‌شدعددشمارش، مهیا، توشه41
عدلعدالتعدلعدول از حق، انحراف، روی برگرداندن، تعادل و حد بین دو چیز91
أعداءدشمنانعدوستم، تجاوز، عادت کردن، منصرف شدن31
مُعَذِّبعقاب کنندهعذبشکنجه، منع کردن، شیرین، گوارا82
اعتذارعذرخواهیعذرمعذور بودن91
عرجةمیلعرجبالا رفتن، گرایش یافتن، اقامت گزیدن، اعتماد کردن، پله پله به کاری پرداختن103
تُعرَضُعرضه می‌شودعرضظاهر شدن، نشان دادن، روی گرداندن، غیراصلی، نفس، آبرو، مقابل طول51
معرفةشناختعرفکارخوب، سخاوت، یال اسب، بوی خوش، دستور11
عروقریشه‌هاعرق رگ و ریشه، استخوانى که گوشت آن خورده شده43
عریکةخویعرکمالیدن، زیر مشت و مال قرار دادن، طبیعت انسان، نفس آدمی، ازدحام، درگیر شدن74
عاریبرهنهعریدستاویز، عریان63
عزبدور شدعزبنهان شدن، غایب شدن74
لاعِزَّنیست عزتیعززشرافت، سرسختی ، غلبه کردن121
عُزلةدوری، کناره‌گیریعزلفاصله گرفتن124
عازِمْمصممعزمقصد، اراده، قدیمی‌وسنتی102
یُعَزّیتسلیت داده می شودعزوتحمل در مقابل فقدان چیزی، شکیبایی، نسبت دادن74
عُسرسختیعسردشوارى124
عَسْفانحرافعسف انحراف44
معاشرگروهعشر عدد «ده»، خانواده، رمه‌های شتران ده ماهه، جمعیت، توده مردم، پاسبان شبانه، باج گیر43
عشوةتارعشو،ی تیره و تار شدن دید، شب کور، نماز عشا، شامگاه23
مُتَعصِّبینگردنکشانعصبرگ، بسته شدن، سختی، جماعت فشرده، عصب، کمک به همدیگر102
عَصَفَتْشدید وزیدعصف شدّت وزیدن باد، ایجاد گردباد24
اِعتَصِمچنگ بزنعصمخود را محفوظ نگهداشتن112
لایعصیگناهی نشودعصینافرمانی، عصا، چوب دستی91
عَضّةگزیدنعضضبه دندان گرفتن، دشوار، زدن، چشاندن102
اَعْطَفُمهربان‌ترعطفميل كردن، منصرف شدن، برگشتن،جانب، طرف72
مُعَطِّلرها کنندهعطل دست از کار کشیدن، خالى کردن، فروگذاشتن24
عطیة بخششعطوگرفتن31
عظیمبا قدر و منزلت احترامعظمبسیار بزرگ، تکبر، استخوان، با عظمت31
تعفیرخاک‌آلود کردنعفرآغشته کردن به خاک124
عفیفةپاک دامنعففترک شهوات، پارسایى103
یَعفوگذشت می‌کندعفوکنارگذاشتن، نابودی، زیاد شدن، ناپدید، سلامت، خاتمه، خلاصی111
عافیةسلامتیعفوصحت، سلامت121
عقابشکنجهعقبدر پی آمدن، عذاب، پی در پی کشیدن از پشت سر، سر‌انجام،
گردنه‌های سخت، نسل، پشت، پاداش، آخرت
41
عَقَدَپیوند زدعقدمحکم کردن، گره، پیمان، عقیده111
عُقْردرون، داخلعقر بریدن و قطع کردن، دنبال کردن، گاز گرفتن،‌ هار، حمله کننده، دیوانه 24
عَقْلفهمعقلحبس کردن، تفکر، نام شخص، پناهگاه، نهایت یک شی81
تَعلُّقمحبتعلقخون غلیظ، بند، دستگیره، گران بهاء، چسبیدن، گیاه تلخ حنظل12
مُتَعَلِّلینبهانه جویانعللمرض، سبب، مشغول كردن، اظهار دليل، امروز، فردا كردن، مصنوع، مخلوق72
عالمینجهانیانعلمآموختن، پرچم ، نشانه111
علم دانشعلم دانستن11
علانیةآشکاراعلنآشکار شدن61
اعلیبلند مرتبه تر، برترعلوبلندی، بیا، نام شخص، نیزه‌های بلند، بلند‌ترین درجات بهشت71
تَعالیٰ بلند مرتبهعلوآمدن، نیزه های بلند، درجه، نام امیرالمومنین121
تَعْمِدُقصد کنیعمدعمد، تصمیم، ستون، تکیه گاه، اعتماد،زخم، اراده، قدرت، بیماری62
عمرزندگیعمرکهنسالی، آباد کردن، نام شخص61
عمیقپرعمق، بی‌پایانعمقگودى، ژرف، راه دور74
عَمِلَانجام داد، عمل کردعملانجام دادن از روی فکر، کار11
عَمَّتفراگیر شدعممعمو، عمه، عمامه62
عَمِیَکور شدعمینابینا، نادانی82
اعناقگردن هاعنقگردن113
عَناٰءسختی عنیخضوع، ذلّت،با رنج، مشقت، قصد، اراده،حفظ، عنایت، مشغول كردن، مهمّ دانستن72
اعودبا منفعت تر- سودمند ترعودعادت، عیادت، .شاخه، نان، عید، عطری خوشبو، بازگشت41
اِسْتَعِذپناه ببرعوذهر حیوان ماده‏اي كه تازه بچّه زائيده72
عَوراتزشتی‌هاعورعيب درباره شتران زكات،كسى كه قدرت دفاع ندارد، عاریه دادن،گرفتن و رفتن
، يك چشم، هر چيزی كه آشكار شدن آن انسان را ناراحت مى‏كند
102
لایَعُولُتامین نمی‌کندعولنیزه، ستم، احتیاج، فقر، نانخوری که باید تامین شود112
أعینونییاری کنید مراعونجمع، اجتماع31
لا تستعینواطلب یاری نکنیدعونجمع، اجتماع121
عَهدواگذاری، سفارشعهدپیمان12
عَیبنقصعیبخورجين، ظرف، مخزن82
عَیشزندگیعیشابزار زندگی، نام همسر پیامبر62
بعینبه وسیله چشمعیندیدبان، چشمه، ذات، شخصیت101
لا یعیَاناتوان نمی‌شودعییخسته کردن، بی‌درمان73
غبرةغبارغبر ماندن، خاک پراکنده شده، بازمانده 43
مغبوطغبطه خورده شدهغبطحسادت بدون زوال نعمت74
غَدْرخیانتغدرترک كردن، نقض عهد، آبگیر، جویبار، درّه122
غدافرداغدو،یبامدادان، روز103
غُربَةغریبیغربپنهان، تیزی و تندی، دور از وطن، مغرب، سیاهی، میان کوهان و گردن شتر، کلاغ22
غریفریب دهغررهلاکت، اندک ، غفلت، روشن، آشکار31
غرسکاشتنغرسکاشتن74
غرقوا غرق شدندغرقفرو رفتن در آب یا در نعمت، کامل کردن، احاطه کردن چیزی103
مَغْرَمضررغرم ضرر مالى، بدهکاری، وام‌دار، تاوان24
غُزِیَمورد حمله قرار گرفتغزو رفتن به طرف دشمن براى جنگ، نبرد24
غُصنشاخهغصنشاخه74
غَضَبخشمغضبخشمگین122
غضّفروبستنغضضکم کردن، طراوت و تازگى114
غُفرانبخشیدن غفربسیاری، فزونی12
غَفلتبی خبری غفلغفلت12
مغلوبشکست خوردهغلبپیروزی101
غالظسخت شدغلظشدید، خشونت، دشمنی74
انغلقبسته شدغلق بستن، قفل43
غلّبستغللطوقى که بر گردن نهند، میوه‏ها، کینه، داخل شدن، نفوذ یافتن74
غالیزیاده‌روغلوتجاوز از حدّ، گران‌بها، نشاط و سرمستی، جوشیدن74
مغمورفرورفتهغمر در بر گرفتن، بی‌تجربه، دریای عمیق، مواج متلاطم، تنگ‌نا، گرداب43
غُمُوضپیچیدگی‌هاغمض چشم‌پوشى، دشوار، خواب، اندک24
غَمامبارانغمم پوشاندن، ابر، حزن، اندوه24
غَنیمةثروت،غنیمتغنمگوسفند، سود، نام شخص، کاسبی62
لاغنینیست بی نیازیغنی توانگری، فایده، سود101
غالَتْهلاک کردغول دوری بیابان، کشتن با حیله، غافل‌گیری، شرّ، فساد، حادثه ناگوار، نابودگر24
غیبپنهانی، پشت سرغیب، و بیشه شیر91
غیثبارانغیث، و یاری، دادخواهی24
تغیرتغییر کرد غیرتحول، غیرت، استثناء 71
لایغیضنمی‌خشکاندغیضفرو رفتن آب، کم شدن آب با فرو رفتن در زمین74
غیّتباهیغیی انتها، آخر، پایان راه43
غایةپایان، آخرتغییانتها، آخر، پایان راه74
فَتْحگشایشفتحکلید12
مَفاتِقجدایی‌هافتق شکاف، رخنه24
فتنةآزمایشفتنگمراهی32
تَفَجَّرَتروان شدفجرفسق، گناه، شکافتن، سپیده دم62
فجائعحوادث دردناک دنیافجعدرد آوردن103
افتخربالیدفخربه خود بالیدن، افتخار کردن73
فُرجَةگشایشفرججدا کردن، شکاف، باز نمودن، فراخی42
لا تفرحواخوشحال نشوید فرح شادى، شادى توام با تکبر53
فردتنهافردتک74
فررتمفرار کردیدفررگریختن71
فِرّوافرار کنیدفررگریختن102
فَریسَةشکار کردنفرسطعمه شير، اسب، اسب سوار‏، شجاع، تیز هوش، سرزمین فارس، شكستن گردن، كشتن122
فرشتُگسترانیدمفرش بستر، خوابگاه، استخوان‌های نرم وسط سر(ملاج)24
فَرَضَواجب کردفرضمعین22
تَفریطکوتاهی کردنفرطتجاوز، زیاده روی، از حد گذشتن42
فرعشاخهفرعبالارفتن، شاخه درخت، فرزندان، مقابل اصل84
فَراغرهاییفرغ خالی، فراخ42
تَفَرُّقپراکنده شدنفرقترس شدید، طائفه، گروه، وسیله جدایی، دلیل، برهان21
فریةدروغفرو، یپوستین، تهمت و افترا، کندن و جدا کردن84
فزعاضطرابفزع استغاثه، پناهگاه23
فسحگشود فسح مکان رویش، وسعت، برآورده کردن53
مفسدفساد کنندهفسد تباهى23
فصلجدا کردنفصل خارج شدن، بچه شتر، مَفصَل، محل اتصال23
أفضلبافضیلت ترینفضلبرتری، بخشش، باقیمانده31
تفضیمی‌رسیفضو وسعت، میدان، مکان وسیع53
فطرشکافتفطر آفریدن، شکستن، نهاد بشرى، سرنوشت83
فقرنیازفقربی چیز، مهره‌های پشت101
تفقهدقت کنفقهفهمیدن73
تَفَکّرَفکر کردفکراندیشیدن 31
فلتاتلغزش هافلترها شدن، خلاص شدن103
فَناءنابودیفنیآستانه خانه، اطراف حياط و خانه122
فَوتتمام شدنفوتمخالف، متفاوت12
فازَرستگار شدفوز نجات، کامروا شدن، بیابان‌های بی آب و گیاه، پیروزی24
فاقَةفقرفوقبالا،‌ اندک‌اندک، زه کمان62
فهمفهمیدنفهم آگاهی، درک53
فَیْءمالفیءبرگشتن، فروریختن، مالی که با صلح از کفار گرفته شود122
مستفادبه دست آمدهفید دادن، گرفتن، سود بردن، زیادتى که به دست مى‏آید53
افیضوازیاد باشیدفیضپر شدن، جارى شدن، درآمدن در کاری، وسیع شدن، زیاد شدن، ریزش، اخذ کردن73
قَبیحزشتقبحناپسندی، دوری از خیر72
قبورگورهاقبر مدفن انسان24
قَبْضگرفتنقبضبستن، قدرت62
اَقبَلَروی آوردقبلپذیرفتن، توانایی، شروع، نو، تازه، جلو، جهت، قبیله11
قَتَلَکشتقتلجنگیدن21
مُقتَحِموارد شونده با سختیقحمتحقیر کردن، روی زمین افتادن72
ینقدحوارد می‌شود قدح عیب گرفتن، کاسه، تیر قرعه، تیر قمار، کرم درخت یا دندان که آنها را از درون میپوساند
، راه یافتن آتش، شعله ور شدن
53
قَدراندازهقدرقدرت، ارزش، دیگ، زمان، درجه، تقدیر21
قدّمتقدیم کردقدمپا، آمدن، بازگشت، قدم زدن، ازلیت، پیش فرستادن11
یقتدیپیروی می‌کنندقدو پیروى کردن53
قذیخارقذیخار124
قرأخواندقرءجمع کردن، قرآن84
اَقربُنزدیکترقربجوینده، منزلت21
اقراراعترافقرراستقرار، آرامش، سکون، روشنایی چشم41
قرضوابریدندقرض وام دادن، تراشه53
قارعةسختی مرگقرعکوفتن چیزی به چیزى، جنگیدن، سختی قیامت103
اقترفگناه کردقرفکندن پوست از درخت، کندن پوست روى زخم، کسب کردن (خوب باشد یا بد)84
لاقریننیست همنشینی قرننزدیک، ظاهرشدن،گروه، همتا101
قَصْدمیانه رویقصدتوجه، رسیدن، آسان و هموار32
قَصِّرکم کن قصر مخصوص، کوتاه، راضی شدن، قصر، بازداشتن، لقب پادشاهان روم61
قَواصِفبادهای شکنندهقصف شکسته شدن، شدّت صوت24
اقصابیشترقصو،یدوری، زیادی73
قضیانجام داد - به جا آوردقضیتمام شدن، به سرآمدن، قاضی، حکم، جریان، اتفاق101
مُنقَضپایان پذیرقضیشکستن، فاسد شدن82
یقطر قطره قطره می‌کندقطرریختن آب به طور قطره قطره، کنار، طرف، روغنى سیاه بدبو و چسبنده که آنرا بر شتر مى‏مالند73
قَطّهرگزقطط هیچگاه24
قُعودبازداشتنقعدنشستن، نشیمنگاه، اساس، درنگ، ناتوانی32
قَلْبقلبقلبدل، زیر و روکردن، کالبد، چاه، دستبند زنانه، تحول81
مُقلِعخودداری کنندهقلعكندن، بادبان كشتى، ساكن نشدن، برخاستن82
یُقلِقُمضطرب می‌کندقلق حرکت‌دادن34
قلةکمی، کمبودقللنقص، کمترین71
اَقَلّکمترینقللنقص، کمبود، کمی121
قالیپرکینهقلیبغض بیش از حد، نفرت، دشمنی شدید74
یَقمَعُنابود می‌کندقمع غضب، شکننده، قهر‌کننده، پنهان شدن34
یقنطمأیوس استقنطمأیوس شدن از خیر73
قناعتقناعتقنع خوشنودى به آنچه در دست هست، پرده، حجاب، آنچه زن سر خود را با آن مى‏پوشاند، درخواست کردن53
قوتروزیقوت قوت گرفتن، نیرو34
قائدرهبرقود،قید جلودار، قصاص 71
قالگفتقول، یگفتاری، خواب نیمروز، برهم زدن معامله21
قام قیام کردقومقیام کردن به کاری، پایداری، استواری11
لاقوةنیست قدرتیقوینیرومند101
یَقْهَرُغلبه می‌کندقهرذلیل کردن دیگری، از نام های خدا، دلیر 72
اکبربزرگترینکبر پیروز شدن، خود برتر بینی ، منازعه 61
کتابنوشتار، کتابکتبلشگر، قرآن21
کتم پنهان کردکتمپنهان کردن103
یکثرزیاد می‌شودکثرزیادی51
کثافَةزیاد شدنکثفغلظت، به هم پیچیدن، فشرده شدن74
کِذْبدروغ گفتنکذبدروغ81
اَکرَمگرامی‌ترینکرمگرامی‌داشتن، بزرگواری، کرامت51
تکرهخوش نداریکرهکراهت، زشتی، وادار شدن به کار ناخوشایند، حادثه61
کَسْبکسب، کارکسببدست آوردن یا متحمل شدن کاری برای جلب منفعت یا دفع ضرر102
کسرشکستنکسر گوشه، دامنه، پایین از خیمه، بز، استخوان شکسته23
مَکشُوفةآشکار شدهکشفظاهر، کنار زننده12
اِکظمفرو نشان کظم فرو بردن خشم، محل خروج نفس103
کافرکافر، انکارکنندهکفرپوشاندن، جبران، کفران12
کفافدور کردنکففبازداشتن، مقدار، اندازه، دست، دایره وار12
کفیکفایت کردکفی، وهم کفو، همتا71
کلبآزارکلبسگ، کینه ورزی، هجوم، هاری، ازبین بردن، طائفه کلبی103
تُکُلِّفَدچار سختی شویکلفامر، فرمان، تحمل42
کلامسخنکلمسخن‌گفتن، زخم71
کمالکامل کردنکمل تمام بودن53
اکنافجوانبکنفحفظ کردن، یارى دادن، احاطه، اطراف83
کانبود، هستکونبودن، هستن31
مکیدةنیرنگکیدتدبیر، حیله، چاره اندیشی62
لبّخردلببمغز، عقل، شوراندن، هجوم103
لباسپوششلبسپوشاک، مشتبه شدن کار71
الجاء پناه دادنلجأ پناه بردن، پناهگاه23
لَجاجَةلجاجتلجج عنادورزی، پافشاری بر باطل، آب زیاد، موج سهمگین34
الجمافسار زدلجم دهن بند84
لحدقبرلحدانحراف از استقامت، عدم تعادل84
الحاظچشم‌هالحظمراقبت، نگاه کردن به گوشه چشم103
اُلحِقَ رسانده شدلحقچسبیدن، ملحق شدن22
لَحْمگوشتلحمانس گرفتن102
یَلزَمُواجب می‌باشدلزمهمراهی، جدا نشدن121
یلصقبچسباندلصقچسبیدن83
لطفنزدیک استلطف مدارا53
مُلتَطِممواجلطمزدن به صورت یا پهنای بدن کسی84
لعببازیچهلعببازى، بازیگر، شوخ طبع84
لعننفرینلعنراندن و دور کردن84
لافظگویالفظانداختن، کنار انداختن113
لقاءدیدارلقی، وافکندن، القاء، الهام61
التمسوادرخواست کنید لمسدست مالیدن، پی چیزی را گرفتن113
لمعدرخششلمعروشن شدن، روشنایی دادن84
لایَلُمسرزنش نکندلومتأخير كردن، منتظر ماندن102
لونرنگلونعوض شدن84
الهاءبه غفلت انداختنلهو مشغول شدن، زبانک23
لیل شبلیلشب 61
لیّننرملین نرمى23
لا یلتئمجمع نمی‌شوندلئمموافقت، زره، فرومایه83
ماعداچه چیز مانع شدما عداچه شد41
یَتَمَتَّعُونبهره می‌برندمتع لذّت بردن، ثروت34
متینمحکممتنصلابت، سختى، قوت84
اَمثالمانندها، مثال هامثلشبیه، شبهه، قطع کردن اعضاء بدن، اندازه، مقدار، نقشه، نمونه، عذاب، نیکوتر51
مِحنَةسختیمحن آزمایش کردن34
مادةاساسمدد انتشار، گسترش، یاری دادن، زمان و مدت، پایه، کشیده شدن81
مریءگوارامرء جدال غیر احسن53
مَرارَةتلخیمررگذر کردن، رفتن، رشته ریسمان محکم، مرتبه، تکرار121
مروقخارج شدنمرقنفوذ تیر در هدف و خارج شدن از آن، خارج شدن از دین84
مزجآمیختنمزجآمیختن84
مسّدست زدنمسس رسیدن، یافتن23
مَسّدست زدنمسس رسیدن، یافتن، همراهی34
مُتَمَسِّکچنگ زنندهمسکخود نگهداری، چنگ زدن، مشک121
مَشْیرفتارمشیراه رفتن با اراده، چهارپایان اهلی، مدارا کردن122
اَمصارشهرهامصر دوشیدن شیر34
مُضِیّگذشتنمضیاجازه، کوشش12
نمطربباریممطرباران93
اِمکانقدرت مکندارای منزلت، عظمت82
اِملاءمهلت دادنملأپر کردن، جماعت اشراف 72
لانملکمالک نیستیمملکمملکت و آنچه تحت سیطره سلطان است، فرشتگان، سلطنت، معیار31
ملة دینمللشریعت، ملول، دلتنگ، آیین، مذهب111
منحعطاکردمنحعطا کردن113
اِمنَعْباز دارمنعسرپیچی، محال 21
مَنّمنّت نهادنمننبخشش بدون انتظار، مرگ، قطع، قوت، نیرو، احسان سنگین91
مُنیٰآرزومنیامتحان و گرفتاری، مرگ، مکانی در مکه22
موتمردنموتمرگ21
تَمُورُحرکت می‌کردیمور جریان سریع، حرکت سریع به طور افقى و گردبادى، موثر34
مالمال، داراییمولمال و هر چیزی را که مالک هستی31
ماء آبموهآب73
مماهد گهواره‌هامهدآماده کردن، محل آرامش83
مَهَلمهلت دادنمهلعجله نکردن82
امادحرکت دادمیدحرکت به طرف چپ و راست، طعام یا سفره پر از طعام، اضطراب83
ممیزونجدا شدگانمیزجدا کردن113
مائِلمنحرف کنندهمیلقابل اعتماد، میل، رغبت62
نَباتروییدنینبتروییدن22
نبذبی اعتنا شدنبذ انداختن چیزى از روى بى‏اعتنائى، شراب خرما، مخالفت و مفارقت از روى دشمنى53
نباءخبر دادننبو، یخبری که فایده بزرگی دارد، صدای آهسته، پیام رسان الهی، موعظه81
منجحسودمندنجحغلبه و رسیدن به مطلوب، پیروزی، مفید بودن84
نجداءدلیراننجدیارى کردن، غالب شدن، زمین مرتفع، طریق مرتفع، شکار شدن، شجاعت،
ورود به کارى که دیگران از آن عاجزند
113
نجمآشکار شدنجمستاره83
نجویرازنجو، ینجات121
نحوسمتنحوطرف، سمت و سو113
ندمپشیمانیندمتأسف83
یُنادیفریاد می‌زندندو- یبلند شدن صدا، رطوبت، جمع شدن102
نذرهشدارهانذرنذر، دانستن و حذر کردن، انذار، تهدید113
تنازعتمدرگیر شدیدنزعکندن، مجادله، خودداری101
اَنزَلَفرو فرستادنزلرسیدن، جنگیدن، سخت21
نَسَبخویشاوندنسبقرابت، توصيف، نسبت دادن، هم شکل شدن102
نسخهنمونه، مثالنسخ زایل کردن، از بین بردن 53
نَسِیَفراموش کردنسیزن62
اِنشاءپدید آوردننشءرشد کردن102
نَشْرپراکندننشرگسترده کردن، زنده کردن، شادمانی، دعای شفابخش82
نصیبٌبهره اینصبرنج، نصب کردن، مقاومت، جلو، اصل، آشکار نمودن دشمنی، علامت، ثابت101
اِستَنصِحواطلب پند کنید نصحنصیحت، اندرز121
نصیریار، یاورنصرانتقام گرفتن51
اِنصافگرفتن کامل حقنصفرفتار باعدالت82
ما انطقسخن نمی‌گویمنطقپرسیدن، کمربند101
اُنظروابنگرید، نگاه کنیدنظرمهلت دادن، مثل، مانند21
ینتظرانتظار می‌کشدنظردیدن، تاخیر انداختن، مانند71
نظمنظمنظم چیزى را به چیزى منضمّ کردن و تألیف کردن، زمامداری، حکومت، ترتیب، رسیدن34
نِعَمنعمت هانعمنعمت ها51
لا ینفدپایانی نداردنفدفانى شدن، تمام شدن113
نُفوذحرکت کردننفذاجرا، اقدام42
نَفْرگریختننفرکوچ کردن، رمیدن، فخر کردن، نفرت42
نفسجان، خودنفسرغبت، بخل، حسادت، غم زدایی، داخل شدن هوا به ریه51
نفعمفید نفعسود، بهره51
منافقمنافق، دورونفق خارج شدن یا تمام شدن، اخراج مال از ملکیّت خود، آنچه خرج و مصرف شود23
ما نَقَصَآنچه کاسته شدنقصنقصان، کمی81
اِنتقالجابجایینقلخبر چینی، نقل قول22
نِقْمةعیب، نقصنقمانكار كردن، عقوبت كردن42
نقیپاکیزهنقینظافت، نکویی، خلوص، تطهیر، پاکسازی84
نَكبَةرنج، بلانکبمصیبت، شانه انسان، کنایه از قدرت، انحراف، کناره گیری، روی برتافتن122
نکثپیمان شکستنکثشکسته شدن، باز شدن بافته113
منکرکار زشتنکرجهل، انکار71
نَکََصَبازگشتنکصامتناع، خوددارى84
لاینکلنمی‌ترسدنکلزنجیر، عقوبتى که در آن عبرتی برای دیگران باشد، برگشتن84
انابةتوبهنوبپى در پى، سختی و مصیبت، رسیدن به حق،روی آوردن، بازگشت113
منارنشانهنور روشنایی، آتش53
ناسمردمنوسمردم31
ناوَلرساندنولعطا کردن، گرفتن84
نَومخوابنومغفلت72
ناواکینه ورزی کردنویقصد، عزم، اراده، نیت113
مِنهاجراه روشننهجآشکار، رونده راه122
نهارروزنهرروز61
نهارروزنهر جوی آب53
نهضحرکت کردنهضبرخاستن براى کارى، بلند شدن از محلّ خود، رفتن به طرف دشمن به شتاب،
حرکت دادن دیگران و وادار به قیام کردن
113
نهکناتوانی، ضعفنهکغلبه، ضعیف کردن، دریافت همه چیز، اهانت، چیزى که بدن را کهنه مى‏کند و مى‏پوساند94
آبشخورنهلنوشیدن اول94
منهلمحل آب خوردن،نهل94
نهیٰجلوگیری کردنهیرساندن، نهایت، آخر21
نَیّرَةروشننیر آتش، درخشان، آشکار34
نالَبه جایی رسیدنیل-وگرفتن، بخشش، خوردن، اقسام، اصناف112
اَوبَقَهلاک کردوبقنابود کردن94
وبالسختیوبلباران شدید، عذاب، نتیجه کار زشت94
وترکمانوتر تنها گذاشتن، پى در پى بودن، زه کمان53
وثقوااعتماد کردندوثقاطمینان، ریسمان، پیمان، استوار101
تَجِبمضطرب استوجبثابت، مستحق، باعث، علت، زمینه32
موجودةزنده وجدیافتن، بوجود آوردن، خشم51
تَوَجّعدرد وجعبه درد آوردن94
وجوهجوانب -صورت هاوجهتوجه، قصد، روی کردن، خوشنودی، دلیل، چاره، اعتبار، جانب، جهت 91
اَحَدکسی، هیچ کس۱وحدیکی، کوه اُحد81
وحدةتنهاییوحدیکی، یگانه22
وحشةترسوحشنگرانی، اضطراب، حیوانات وحشی22
مَوَدَّةدوستیودددوستی12
ودیعةامانتودعرها کردن، آسایش، وداع، جدایی91
لا میراثنیست ارثیورثمیراث، ورثه71
وردوارد شدوردمکان، گل41
وَرِقنقرهورق برگ، پول34
وَراءپشت سروریآتش افروزی، پنهان42
اوزارگناهانوزر بار سنگین، وزیر23
وزعة1پاسبانانوزعمنع کردن، حبس کردن، جلوگیری، بازداشتن، برانگیخته شده به کاری، الهام شده، حریص94
زنوابسنجیدوزنسنجش، اندازه گیرى، اعتبار، منزلت113
وسطیٰمیانهوسطمعتدل ، طبقه متوسط مردم94
سَعَةگشایشوسعبی شمار، وسعت121
مُتَوَسِّمطالبوسم علامت، انتظار، آهن پاره‏ای که با آن حیوان را داغ مى‏نهند33
یَصِفُتعریف می‌کند وصفتعریف، بیان کردن81
صلة پیوند، ارتباطوصلرسیدن، صله، پاداش، گوناگون، نزدیکان، وصله، پینه91
اوصیاءجانشینان، پیامبرانوصیسفارش کردن، وصیت کردن32
واضحآشکاروضحروشن62
وضعقرار دادوضعفروتنی، شتافتن، پست، برداشتن41
یَطَأُبپیمایدوطئزیر پا گذاشتن، لگد کوب کردن، آماده کردن42
وعدبشارت دادنوعدوعده دادن71
وعیدتهدید کردنوعدوعده دادن71
اَوعَرَسخت کردوعرناهموار بودن94
لم یَعِظْپند ندادوعظپند81
وُعِظَپند داده شدوعظموعظه52
اَوعِیَةظرف هاوعیحفظ، پذیرش22
وفرثروتوفریاد شدن، کامل شدن113
تَوفیقموفقیت وفقمطابقت ميان دو چيز، اصلاح، یکسان بودن، برابری72
یَستَوفیتمام کندوفیتمام شدن کار بطور کامل، وفاداری، مرگ32
أوقَدواافروختندوقدافروخته شدن آتش، آتشگیره، هیزم94
وقارعظمتوقرکری، ناشنوایی، بار سنگین، وقار94
مواقعجایگاه ها - امور مورد انتظاروقعواقع، واجب، ثابت، ایجاد91
وُقِفََماندوقفتوقف، ایستادن، وقف مال، آگاهی111
تَتّقیتقوا پیشه کنیوقیپرهیز، پنهان کاری 51
اِتَّقِبپرهیزوقیدوری، پنهان کردن111
یَلِجُوارد می‌شودولج وارد شدن42
ولدفرزندولدزائیدن، پدر41
وُلّاهعلاقه مندانولهعشق، علاقه زیاد، حیرت، ترس122
ولیدوستولی روی گرداندن، سزاوار، سرپرست، حاکم 11
توانیسستیونیضعف، خستگی94
واهببخشندهوهب دادن، بخشیدن بغیر عوض، هدیه کردن34
لاتَتَوَهَّمُ لاتَتَّهِمُ در وهم نیاوری متهم نسازیوهمگمان، اشتباه22
لَم تَهِنواسست ‌نشدیدوهنضعف32
هِبابهیجانهبببیدار شدن، وزیدن باد، هیجان شهوت94
مهبطمحل پایین آمدنهبطپائین آمدن، پایین آوردن83
هجرةهجرت کردنهجرهذیان، دوری، سختی گرمای ظهر62
یَهجُمَحمله کندهجم رسیدن به کسى در غفلت او، یورش34
لاتهدمخراب نمی‌شودهدمشکستن، کوبیدن، خراب کردن ساختمان63
هدیهدایت کرد-راهنمایی کردهدیههدیه31
هَرَبفرارهربفرار کردن122
هَرَمپیریهرم ناتوان شدن، به انتهاى پیرى رسیدن34
هُزُومسخرههزومسخره کردن84
هلاکةنابودی هلکهلاکت22
هَمَلَتْجاری شدهمل جارى شدن اشک چشم، باریدن باران به طور مداوم و آرام، رها شدن حیوان44
هَمّگرفتاریهممحشرات زهر دار، غم، اندوه، همت، مشغله، با اهمیت، نام شخص101
یَهنَؤُگوارا می‌شودهنءعیش و نوش94
ما اهولچه ترسناک استهولترساندن و ترسیدن از کاری که نمى‏داند چه پیش مى‏آورد83
هانَتخوار و ذلیل شدهونآسانی، نرمی، آرامی32
الهویعلاقههویسرنگونی، علاقه زیاد در خیر و شر، پرتگاه، بین زمین و آسمان، هوا91
هیبةترس هیبترس123
هیجواترغیب شدندهیج هیجان، جنگ، انگیزه34
یَأسنا امیدییأسنا امید شدن121
یَدَیْدو دست یدنیکویی22
یَسیراندکیسرکم، آسان بودن، مقدور بودن122
استیقظبیدار شویقظبیدار113
یَقینباور کردنیقنثابت، واضح، یقین کردن112
یمینراستیمن با برکت بودن، قسم، پیمان، ایمان، کشور یمن34
یومروز یومروز 11
الیومامروزیومامروز11
صعب23